کابل ناتهـ، Kabulnath
آرش آذش
به فواره از دیر ودور شانه فرورفته نه که تا ته تکیده بیچاره ای بی بال های سپیدِ آبی و به کوچه ها می اندیشم به جاده های ساده که چشم های زیبایی چه درشت چه گرد و روشن برای تشنه ای چشمه نمی شوند برای دشنه های دشنام که آزرم در نیام ماندن را سده هاست از یاد برده اند برای شعر که یتیم افتاده … برای تو که دست های تو خامه ی« خام کوک »هر سرود من است و بودن تو که این ها را می رساند می پزاند… تو باشی همه ی هستی سرودی دلپذیز می شود عسلم آرش آذیش
بالا
دروازهً کابل
الا
شمارهء مسلسل ۴۲۹ سال نــــــــــــــــــوزدهم حمــــــــــل ۱۴۰۲ هجری خورشیدی اول اپریل 2023
به فواره از دیر ودور
شانه فرورفته نه
که تا ته تکیده
بیچاره ای بی بال های
سپیدِ آبی
و به کوچه ها می اندیشم
به جاده های ساده
که چشم های زیبایی
چه درشت چه گرد و روشن
برای تشنه ای چشمه نمی شوند
برای دشنه های دشنام
که آزرم در نیام ماندن را
سده هاست از یاد برده اند
برای شعر که یتیم افتاده …
برای تو که دست های تو
خامه ی« خام کوک »هر سرود من است
و بودن تو که این ها را
می رساند می پزاند…
تو باشی همه ی هستی
سرودی دلپذیز می شود عسلم
آرش آذیش