مقبول ترین، سوژه بیا، فکرشه کو
تودر رگی اندیشهی ما، فکرشه کو
من شعر نه! امروز ترا می گویم
در نبض ِخودی واژه رها، فکرشه کو
در کافه، نگاه ات شکلاتی با من
یک چای و یکی قهوه جدا، فکر شه کو
تو شُپ کنی و چای حلاوت گیرد
من محوی تماشای شما، فکرش کو
پائیز که در روی اتاقم ، می ریخت
انبوه تو را داشت فضا، فکرشه کو
خورشید به جای گرمی و نور امروز
پاشیده ترا روی هوا فکرشه کو
شعری که غزل بود، شده نیمایی
مصراع نگاهِ تو به جا، فکرشه کو
**
“پرواز فاجعه ست “
وقتی به پله های زمان می شوی سوار
از پشت ابر ها
دودی ترین ترانه به لب های کابل است
بیروت می تپد
شب های بیشمار
در لابلایی خنده پنهان دختران
ارابه های مرگ
مرا حمل می کنند
اینجا ...
شهر ی است در خطوط اسارت
از گنبد طلایی ریش و سبیل و نان
آذان
آی خوابیده ها
هی بلند شوید
آخند های شهر
شب ها باکره
شب ها غسل کردهی این ماه پاک را
تا ته (ی) ران های زنان پرسه می زنند
این جا “ته...ران” است
تهران ...
شراب و مرد ودو سیگار و خانهی دودی
دو بسته قرص و زنی روبروی نابودی
و گربهی که لمیده و بام ها به گریز
دو مشت و حلقهی چشمی نشسته در گُودی
و مرد آه کشد: مُرد او به این زودی؟
جسد درون خودش، ایستاده می رقصد
به شعر خنده کند، روی جاده می رقصد
غزل مقابل نیما نشسته پهلوی متن
و شاعری به سرک خیلی ساده می رقصد
تدوام تو در این جا، مخمسِ بودی
***
و فرم بعدی این شعر ، متن آزاد است
هستی ها آبستن از هدف
به سوی مقصد در حرکت اند
و این سلسله ادامه دارد
مارچوبهى در ذهن ام گيتار مى زند
و استخوان های شب
به زیر دندان های روز یکه یکه
می شکند
زنان را مردان و مردان را زنان به وجود
آورده اند
گربه به من نگاه می کرد
نقاشی اش روی تن درخت
مرا به یاد هماغوشی
پیر مرد و دخترک که با عروسک اش بازی
می کرد، انداخت
خیانت مرد به دخترک
تناسبی داشت با خیانت دخترک به عروسک
وقتی زود مادر شده بود
عروسک اش از بی مهری زیر دوشک جان....