به تو ای زن
به تو ای جوهرهستی
به تو ای چشمه سارعشق انسانی
که نبض زندگی ازرگ رگ جان تو جاری شد
شکوه باورهستی به پایت جاودانی شد
درود بیکران گویم .
بهار قامت سبزینه ات نازم
که چون فصل گل مـــــریم
کویرخشکسارآدمی را تازه گی بخشید
هجای مهرتابانت
به تاریـــــخ بشـر
پیوند عشق وزندگی بخشید .
درودم برتو ای مــادر
سلامم برتو ای خواهر
که چون گل غنچه های آرزو، یک روزخندیدید
و روزبعد درآمـاج شبخون تبه کاران عصرشب
سراسرغنچه ها ی خنــده درآفــاق لب های شما
خشکید وپرپرشد
فضای زندگی گفتی تهی ازمهرمادر شد .
به تو ای مادرآئینه دار شهرایمانم
که گاهی شمع خاموشی شدی برگورگمنامی
گهی خونابۀ اشکی گهی سوگی گهی دردی
گهی هم رستخیــزخشم وعصیان
درازای نسل نامردی
ولی با این همه درگرمیء آغـــوش دستانت
بلــــوغ نطفۀ تکـوین انسانی
به اوج بیکــــران پیــــوست
زتقدیس بلند عشق وبذر شیرۀ جانت
علــــوی بال پروازبشر
چون شبچراغ زرفشان
تا اوج سبزکهکشان پیوست
درود جـاودان گویم
گل وگلدسته های باغ جنت را
به دامـــانت بیفشانم .
ازدفتر « بنفشه ها »
مجموعۀ شعری سالهای پیشینم .
|