گم میشوم در آینهها بی حضور تو
ای آفتاب! ماهام و محتاج نور تو
کوچید دردهایم تا سر گذاشتم
بر شانههای محکم عشق صبور تو
بر سینهام اگرچه زدم قفلها ولی
تا عمق دل رسید نگاه جسور تو
چشمت چه راز داشت که از اولین نگاه
تا حال سرخوشم بهخدا از مرور تو
میبارد از نفس نفسات عطر زندگی
این کوچه مست و تازه شده از عبور تو
صنم عنبرین
|