باز آی و از سپیده دمان قصه کن به من
از کوچ شام و کوچ شبان قصه کن به من
از کوچه های کودکی از آفتاب ها
از شادی های ساده ی مان قصه کن به من
برگوی از غرور سپیدار قریه مان
از باغهای سبز و جوان قصه کن به من
از قصه های کوچک مرداب خسته ام
از رود های صاف و روان قصه کن به من
یک روز در کنار دل عاشقم بمان
یک عمر عاشقانه بمان قصه کن به من
|