فکرم از شاخههاست آویزان
شاخه ها بی گدار میرقصند
چقدر باد شهوت انگیز است
در درختان انار میرقصند
سرنوشتم همیشه پاییزیست ...
لاعلاج و دچار باید بود
مثل جغد همیشه در وحشت
چشمهایم حصار باید بود
چقدر انتظار باید بود؟
میشود انتظار نگذاری
کوچه پس کوچههای قلبم را
خسته و بی قرار نگذاری؟
خمرهای گیر مانده را ببری
بر سر سفره شام بگذاری
که شوم استکانی مشروبت
که لبت را به جام بگذاری
بکشی تنگتر در آغوشت
روی هر لحظه نام بگذاری
حرکاتم جنون میزایند
میشود در خمار نگذاری؟
میشود صادقانه رو بکنی
عشق را در قمار نگذاری؟
*
خسته از حال واژگون خودم
میکُشم عشق را درون خودم
دارم از شیشهها که مینوشم
مستم از قطره های خون خودم
شمیم_فروتن
|