روی آسمانِ تیرهتارِ مان سیاهتر، باز ابرهای تازه میشود پدید
جای خانههای نو میان قریهمان، سنگِ قبرهای تازه میشود پدید
آنچه بود مرگ بود آنکه شد؛ کفن، دستها پیِ سر و سران برای پایشان
زار میزنند، و از قلم به جایِ رنگ، چکه چکه خون تازه میشود پدید
چند از پی جنازههایمان میانِ جو، پشت نام نیکبخت و نرگس و... میانِ لیست
لای سطل آشغال پشت تکههایمان، چشمهای انتظار مادران و خاهران
که باز هم
چندتا جنازه میشود پدید؟
چند کارد رد شد از میانِ استخوانمان؟ ، راه چیست؟ چاه مان عمیق باد! صبر
کن!
چون خدا به صابران بهشت وعده داده است، راهِ صبر های تازه میشود پدید!
روی آسمانِ تیرهتارمان سیاهتر، باز ابرهای تازه میشود پدید
زیر نام جبر و اختیار و جبر سالهاست؛ زجر و جبرهای تازه میشود پدید
جای خانههای نو میان قریهمان؛ سنگِ قبرهای تازه میشود پدید!
مزدا مهرگان
|