لبریز از باران ببارم ماجرایت را
لبریز از عشقت ببوسم گونه هایت را
گدی پرانی در کف بادم به دستانت
از بیشتر، من بیشتر دارم هوایت را
من سردِ سردم، برفِ برفم، لا اقل بگذار
در قلب خود باقی بمانم ردِ پایت را
من را صدا کن، با ادا، با عشق، با لبخند
من را صدا کن! دوستتر دارم صدایت را
من دوستتر، از دوستتر، من دوستت دارم
آن چشمهایت را نهایت چشمهایت را ...
پس دست کم بگذار دستت را به دستانم
تا حس کنی در نبض شعرم، محتوایت را
شمیم فروتن
|