بحث تحلیلی موجود را با مقوله یی « زمین بهشت می شود ٬ روزی که مردم بفهمند
هیچ دینی با ارزش تر از انسانیت نیست. » آغاز می کنم.
در گذشته ها از معجزه و یا انجام کار هایی که بی نهایت شگفت برانگیز می بود
یا در کل ناشدنی جلوه می نمود ٬ حرف هایی شنیده بودم که بیشترین آن ها را
باید باور نمی کردم. با گذشت زمان دریافتم که من تنها نیستم ؛ هستند بی
شمارانی از این دست در این عصر و زمان یعنی کسانی همچو من غافل اند از
درستی ها ٬ در تشخیص از نادرستی ها و ناباوری ها. وقتا زمان باز هم بیشتر
سپری شد با مروری از آن ها ٬ سرگردانی های من هم کاسته شد و بهتر فهمیدم که
این همه رویداد هایی بوده و است که از نسل به نسلی و سینه به سینه تا به من
و شما انتقال یافته است و ما در بی خبری از هر آن چه می گذرد بی اعتنا
هستیم و چنان که پیشینیان نیز هر آمده و رفته را چون آب روان جویباری نگاه
می کردند و بی تفاوت از کنارش رد می شدند. از همین جا است که درنگ نمودم و
خویشتن را مکلف ساختم تا به همچو رویداد های جاری نگاهی ژرف و در خور دقت
بیفگنم و به دقت بنگرم که بر ما و ماحول ما چه می گذرد؟
چون زمان به تندی در گذر است و ما هم ناظر زمان ٬ بنابرین دریافتم همان
طوری که قافله عمر به پیش می رود ؛ من و ما بی خبر از واقعیت ها هنوز در
خواب خرگوش گیر کرده ایم و در بی خبری ٬ کوله باری از خرافات و سفسطه بافی
هایی که برما تحمیل شده است را به دوش می کشیم.
حالا که با دیدی وسیع و خرد ورزانه بر این آشفته بازار نگاه می کنم و بر
عملکرد های جاری به دقت می نگرم در می یابم که تا رسیدن به آرمان ٬ راهی بس
دراز در پیش داریم. اگر بخواهیم بدانیم چرا خرافات دین و مذهب و یا دیگر
ناهنجاری ها ٬ سد راه پیشرفت ما شده است و چرا تا هنوز در فقر فرهنگی دست و
پا می زنیم ؛ باید بدانیم که بی سوادی و بی دانشی افراد بی شماری از جامعه
ی افغانی ما آنهم به پیمانه ی خیلی زیاد این راه نابسامان را که تا این جای
معرکه به بیراهه آمده اند ٬ با انجام مناسک یا دستورات واهی چنان به گند
کشیده اند که کشتی نجات از این منجلاب ٬ در حال غرق شدن است. از همه نگران
کننده تر این است که با همه پیشرفت های شگفت زا درعرصه ی جهانی ٬ مردمان
سرزمین ما هنوز غرق در اوهام و باور های خشک و دگم (البته از پیش پذیرفته
شده و در بند مانده یی که ناشی از اندیشه و تفکرات اجداد و پدران مان بوده
است) باقی مانده اند. همین اندیشه و باورهای واهی باعث شده است که بسا ارزش
های والای جهان مدرنیته ی امروزی را نمی پذیرند ؛ در حقیقت به ترقی و تکامل
اهمیت نمی دهند و این دنیای موجود را بی بها قلمداد کرده و همه ارزش های
مادی و معنوی را به دنیای پس از مرگ حواله می دهند. شعار این مخاطبان چنین
است:
این دنیا با همه زرق و برق اش متعلق به آنانی است که از خدا و از روز
رستاخیز بی خبرند و افزون بر این از پاسخ به پرسش های روز جزا آگاهی کامل
ندارند.
هرچند نه تنها مسلمانان در دین اسلام بلکه همه ادیان توحیدی ( به جز کلیمی
ها که به بهشت و دوزخ ارزشی قایل نیستند ) دیگران به این دنیایی که ما زنده
در آن ایم و آنان به این ٬ دنیای فانی می گویند ؛ اصلن باورمند نیستند. به
اعتقاد ایشان دنیای موجود یا فعلی فقط به منظور امتحان از برای زندگی در
دنیای پس از مرگ می باشد.
برای این که مقاله به درازا نکشد بخش باقی مانده ٬ یعنی پایانی آن را در
شماره آینده خواهید خواند.
|