این روز ها عجیب درگیر یاد توام
پنجه ی شیر در گریبان و صیاد توام
برتوحرامم خوب میدانم اما کی بگوید؟
من که خوانا ام چه سود که بیسواد توام
یک هوا کافیست روح زتن کوچ کند
حوا شود آدم شود، میلاد در میلاد توام
سبز میشود دلت از خون سرخ ارزو
قاتل تویی نا عادل تویی چرا جلاد توام؟
ز عالم ز آدم بی نصیب ،چون عشق نداری
ببین ز دنیا فقط من و عشق مفاد توام
نا دیده نگیر مرا سهم خویش گیر و برو
صد عمر بیایی عیسی گردم و معیاد توام
عمر میگذرد چه با عشق چه بی عشق اما
تو چنان سنگی که خاموشم و فریاد توام
دوستم نداری عجب نیست راحت باش
دل بی عشق ناشاد است ولی من شاد توام
گر شیرین شدم ندیدی لیلی شدم و رابعه
عقب نمیکشم صدکوه میکنم و فرهاد توام
زن استم و زنانه در عشقت دلیر و شجاع
مردانه ماندم به پایت صد عمر داماد توام
محشر شود تو که اعمال گذر کنی به حق
دعا کنی حماد کنی گریه بخدا ، مراد توام
م ق |