سخت پاشانم ولی ا ِستاده بر جایم هنوز
می کشد در دل نفس امیدِ فردایم هنوز
می پرم هرچند بالم بارها بشکسته اند
می دوم هرچند زنجیر است در پایم هنوز
می شوم سودا به دست فاتحان اینجا به شهر
در دماغِ ناقصِ شان جزء سودایم هنوز
لکه بر دامان عزت می شوم در کارِ عشق
در محیطِ غیرتی ها، ننگ، معنایم هنوز
کتابِ خویشتن درس ها دارد سکوتم در
در خموشی معنیِ صد حرف غوغایم هنوز
ناله ام را خانه کافی نیست بیرونم برید
من صدایِ سهمگینِ دشت و صحرایم هنوز
وحشتِ صد دشت توفان دردلم می خروشد
هیبتِ بادم غرورِ موجِ دریایم هنوز
چون چلیپا میکشی؟ برهستیِ من پارسا!
مریمم، بنشسته بر صدرِ کلیسایم هنوز
|