نصیرمهرین
از میان روایتها، این قصۀ غم آمیز را که شنیدم، احساس کردم نسل ما با
مشاهدۀ اوضاع وطن، اندوه گریه آور را جز جدایی ناپذیر مشغولیت های روزانه
بپذیرد.
سخن از ظلم و ستم روزانه شد و آرزوهایی که در برابرهم صف بسته اند.
آرزویی که باید برای زبان پشتو داشت و آنسوی آرزویی که وظیفه بردن دست در
گلوی آنرا از فشردن گلوی ستبر و فریاد دار زبان فارسی آغاز کرده اند. مشتی
پرورش یافته در مدارس جهل گستر و نا آشنا به نیاز های انسان و انسانیت،
آرزوی پشت پرده نهاده را که زیر سلطه کشیدن دارنده گان زبان پشتو نیز است،
با توجه به ماهیت پاکستان گرایی به موقع در جریان عمل خواهند نهاد. اما
اکنون از زبانی آغاز کرده اند که در پرورش زبانهای بسیاری آغوش گرم اش
صمیمانه باز بوده است. آری، نسلی که زبان اردو را آمیخته با اندک لغات عربی
و پشتو فرا گرفته و روی به پاکستان دارد، برای او نه اینکه زبان فارسی فاقد
اهمیت وسزاوار کینه توزی تلقی میشود، بلکه زبان و پیام سید شمس الذین
مجروح، بهأالدین مجروح، عبدالرحمن پژواک و . . . شناخته شده نیست و بیگانه
است. ازینرو نباید از این انتظار غافل بود که نوبت برداشتن آن زبان با
خاستگاه اجتماعی- سیاسی، زیر سلطۀ پاکستان آوردن سخنوران اش میرسد.
اما چون سخن از بستن مکتبهای دختران در میان آمد، از کودک دختری گفتند که
دورۀ ابتدایی را با هزار دشواری خانواده به پایان رسانید و آرزوی رفتن به
مکتب عالی را عاشقانه ابراز کتابهای خواهرش را برمیداشت، ورق گردانی میکرد
که بهتر از دیگران باشد. لباس و چادرک سپید و کوتاهی را که برایش آماده شده
بود، بارها برتن کرد و چادرک آنرا روی سرنهاد.
از دخترک می پرسیدند: وقتی مکتب را به پایان رسانیدی، میخواهی چه کنی و
کدام کار. میگفت: میخواهم ورزشکار باشم و داکتر شوم. بعد آنچه را فرا گرفته
بود با تقلید معاینات داکتران به اعضای خانواده نشان میداد و سبب آرزومندی،
مسرت وخوشی خانواده میشد.
اما آنسوی دیگر که لشکر جهل و مکتب ستیز صف آراسته بودند، آرزوی کودک را با
خاک برابر کردند.
برای اعضای خانواده اش دشوار است که مزخرفات طالبان را در باب "مباح" وغیر
مباح برای او توضیح دهند. زیرا جاهلان با علم ودانش و حد اقل حق برای
دختران وزنان قایل نیستند.
او چندیست پژمرده است. پُندگکی که گل بار می آورد و میشگفت، هراسیده و گوشه
نشین شده است. با نگاه های معصومانه اش، شاید میخواهد جهالت دانش ستیزی بی
مانند تاریخ افغانستان را بیابد.
آیا گروهی که با بهره مندی از سلاح جهل، مزدورمنشی و خشونت میتواند به عمر
ننگین ادامه بدهد، دورنمای خفت باری را با تأسیس مدارس متأثر از دیوبندی ها
برای آن کودک دختر رقم خواهد زد. دورنمایی که تحقق آرزوی طبیب شدن اش را از
او می گیرد.
این گروه حقیر، ذلیل و آماده برای پذیرش هر گونه طوق مزدوری که دارندۀ
مشاوران شیاد نیزاست، تن به باز گشایی "مکتب ها" برای دختران خواهد داد.
اما مطمین باید بود که مکتب اش با آموزش های مورد نیاز انسانها و آنچه رنگ
و بوی دانش دارد، بیگانه گی دارد. این گروه جاهل و ستمگر سعی خواهد کرد در
پرتو افکار و اعمال زیانبار به انسان و انسانیت، نسلی را پرورش بدهد که با
دانش بیگانه باشد...
((()))
|