چکیده
کاربست نظریۀ روان کاوی در تحلیل ادبیات از رویکردهای جدید نقد
ادبی به شمار می رود. هر نظریه ای راهی را برای رفتن به اعماق مفاهیم پنهان
در آثار ادبی باز کرده و زمینۀ فهم عمیق از ادبیات را فراهم می سازد.
مثنوی مولانا یکی از کثیرالمعناترین آثار ادبی در زبان فارسی است که با
سودجستن از هر نظریه ای می توان به تحلیل و بررسی یکی از پهلوهای پنهان
معنا در داستان های آن پرداخت. داستان عاشق شدن خلیفۀ مصر بر تصویر کنیزکی
در موصل از داستان های جذاب مولانا در دفتر پنجم مثنوی است. این داستان
نشان می دهد که نهاد خلیفۀ که محل استقرار لیبیدو است، چگونه برای شهوت
رانی و تصاحب کنیزک زیبا دست به خون ریزی می زند. از سوی دیگر مولانا در
این داستان با استفاده از میکانیسم های دفاعی ناخودآگاه پرده از رازهایی بر
می دارد که هزگز به مدد خودآگاه قابل فهم نبودند. مسألۀ اصلی مقاله حاضر
این است که مولانا برای برجسته کردن رازهای پنهان جوامعی که با استفاده از
مذهب همیشه دست به فریب و پنهان کاری می زنند از شگردها روان کاوانه سود می
برد.
در نتیجه در می یابیم که تحلیل روان کاوانۀ داستان های مولانا، زمینۀ درک
بسیاری از مفاهیم پنهان و رازهای خفته در درون متن را برای خوانندگان مساعد
می سازد. توجه مولانا به روان شخصیت های داستانی از اعجاب-برانگیزترین
شگردهایی است که مولانا در مثنوی به کار بسته است.
کلیدواژه ها: مولانا، مثنوی، نهاد، خود، فراخود، فروید.
مقدمه
مولانا، عارف و متفکر جامع الاطرافی است که به قول بسیاری از
نویسندگان از جمله شفیعی کدکنی، او از کنار هیچ مسأله زندگی بشر بی تفاوت
رد نشده و به اکثر جنبه های زندگی بشر پرداخته است. مثنوی شاهکاری است که
در طول تاریخ نظیر نداشته و از این جهت شایستۀ تحلیل و بررسی با هر دیدگاه
و نظریۀ ادبی است. کاربست هر نظریه ای برای تحلیل داستان های مثنوی، روزنۀ
تازه ای فرا روی خوانند می گشنهاد و او را با مفاهیم پنهانی آشنا می سازد.
در این مقال به تحلیل و بررسی یکی از داستان های مثنوی بر اساس دیدگاه
فروید می پردازیم. در این نوشته به این پرسش پاسخ خواهیم داد که مولانا
برای بیان ضمیر ناخودآگاه خلیفۀ مصر از چه میکانیسم های دفاعی سود می برد و
چگونه خوانندۀ مثنوی را به درک و تحلیل درون انسان ها رهنمود می شود؟ فرض
ما این است که مولانا با استفاده از چندین راهکار و میکانیسم دفاعی
ناخودآگاه به تحلیل نهاد پنهان و درونی آدم ها می پردازد و پرده از رازهایی
در خصوص انسان بر می دارد که خودآگاه از بیان آن ها عاجز و ناتوان است.
مثنوی مولانا یکی از کثیرالمعناترین آثار ادبی در زبان فارسی است که با
سودجستن از هر نظریه ای می توان به تحلیل و بررسی یکی از پهلوهای پنهان
معنا در داستان های آن پرداخت. داستان عاشق شدن خلیفۀ مصر بر تصویر کنیزکی
در موصل از داستان های جذاب مولانا در دفتر پنجم مثنوی است. این داستان
نشان می دهد که نهاد خلیفۀ که محل استقرار لیبیدو است، چگونه برای شهوت
رانی و تصاحب کنیزک زیبا دست به خون ریزی می زند. از سوی دیگر مولانا در
این داستان با استفاده از میکانیسم های دفاعی ناخودآگاه پرده از رازهایی بر
می دارد که هزگز به مدد خودآگاه قابل فهم نبودند. مسألۀ اصلی مقاله حاضر
این است که مولانا برای برجسته کردن رازهای پنهان جوامعی که با استفاده از
مذهب همیشه دست به فریب و پنهان کاری می زنند از شگردها روان کاوانه سود می
برد.
مبانی نظری
اهمیت ضمیر ناخودآگاه در غرب به طور جدی، به قرن اخیر بر می
گردد. اما ریشه های آن از دیرباز جزو علایق فیلسوفان و حکما بوده است.
فروید به عنوان پیشرو نظریه پردازان ضمیر ناخودآگاه، آن را همانند مخزنی
ترسیم می کند که قوانین عقلانی مانع محقق شدن خواسته های آزادانۀ روح شده و
همان خواسته ها در مخزن ضمیر ناخودآگاه نزدیک می شود. به عنوان نمونه در
حالت خواب و رویا، آروزهای فروکوفته، به دور از هر قید و بند و ملاحظه ای
سر بر می آورد. (رید ۱۳۷۱:۱۹۱) به عقیده فروید زبانی که ناخودآگاه در
نمایان کردن خود در خواب یا اختلالات روانی به کار می گیرند، زبان نمادین
است. فروید برای درمان اختلالات روانی بیماران خود به تفسیر بیان های
نمادین ناخودآگاه بیماران که به صورت خواب ها یا رفتارهای نمادین آشکار می
شدند پرداخت. شیوه تفسیر نمادین خواب ها، بعدها توسط فروید برای تفسیر
اسطوره ها نیز به کار گرفته شد. خواب معمولاً جهان امیال غیرمنطقی،
غیرمادی، غیراخلاقی و غیرواقعی است که محدودیت های دنیای واقعی، راه
برآورده شدن آنها را با عناوین قانون و دین و اخلاق و منطق همیشه مسدود
کرده است. گاه حتی برتری حالت خواب و رویا بر حالت بیداری معقول به نظر می
رسد. چرا که در حالت بیداری امکان توجه و تمرکز کامل، به اندازه حالت خواب
و دسترسی داشتن به حالت ناخودآگاهی، وجود ندارد. روانشناسان بزرگ دیگر از
جمله یونگ، پیرال و پاولف نیز روءیا و خواب را نوعی از پیام ضمیر ناخوداگاه
می دانند (پورنامداریان ۱۳۶۸:۱۹۹).
ضمیر ناخودآگاه مخزن آن دسته از تجارب و احساسات دردناک، آن زخم ها و ترس
ها و تمینات گناه آمیز و تضادهای حل نشده ای است که ما نمی خواهیم از آن ها
چیزی بدانیم چرا که تصور می کنیم ما را از پا در خواهند آورد. هنگامی که
هنوز بسیار خردسالیم، ناخودآگاه از طریق «سرکوب» ، یعنی از طریق زدودن این
وقایع روانی ناخوشایند از ضمیر آگاه، به وجود می نهاد. با وجود این، سرکوب
باعث از بین رفتن تجربه ها و عواطف رنج آور نمی شود، بلکه باتبدیل کردن شان
به سازمان دهنده گان تجارب فعلی مان به آن ها قوت می-بخشد: ما ناآگاهانه
طوری رفتار می کنیم که به ما امکان می دهد که احساسات مغشوش مان از تجارب و
عواطف زجرآوری را که سرکوب شان می کنیم «به جریان بیندازیم»، بی آن که خود
به آن متعرف باشیم. بنابراین، ضمیر ناخودآگاه از دید روان کاوی، گرچه گاهی
در سایر رشته ها و نیز عرف عام به این معنا به کار می رود، بایگانی راکد
داده هایی خنثی نیست، بلکه جوهری پویاست که در ژرف ترین لایه های وجودمان
با ما دست به گریبان می شود. (پاینده ۱۳۹۲:۳۹)
فروید ضمیر ناخودآگاه را به سه قسمت تقسیم می کند که عبارت اند از نهاد،
خود و فراخود.
نهاد (اید) قسمت تاریک و غیرقابل تغییر شخصیت ماست و اطلاع ما از آن بر
اساس آنچه از مطالعه رویاها و روند شکلگیری نشانگان رواننژندی مشاهده
کردهایم ناچیز است و بیشتر آن خصوصیت منفی دارد و میتوان آن را با ایگو
در تضاد دانست. ما با کمک قیاس به آن نگاه میکنیم: آن را به آشوب یا به یک
ظرفی جوشان از هیجانات تشبیه میکنیم. نهاد مملو از انرژیای است که از
غرایز برمیخیزد ولی نظامی ندارد. هیچ اراده مجموعی درست نمیکند؛ فقط بر
آن است که نیازهای غریزی خود را ارضا کند که تحت سلطه اصل لذت
است(Charles,1968: 54).
خود یا ایگو بخش سازمانیافته و منطقیِ ساختار روانی و میانجی بین نهاد،
فراخود، و دنیای خارجی است. ایگو در جهت ارضای غرایز نهاد به صورت
واقعگرایانه قدم برمیدارد به صورتی که در بلندمدت باعث سودش شود نه زیان
(Noam,1984: 28) همچنین فروید اذعان میدارد که همچنان که ایگو سعی میکند
بین نهاد و واقعیت خارجی میانجی باشد، اغلب خواستههای ناخودآگاه نهاد را
زیر توجیهات عقلانی پیش آگاه خود میپوشاند که تعارضهای نهاد را با واقعیت
بپوشاندو واقعیت را در نظر بگیرد حتی وقتی نهاد سرسخت و غیرقابل انعطاف
است. اصل واقعیت که ایگو بر اساس آن عمل میکند، یک میکانیسم تنظیمی است که
باعث میشود فرد ارضای فوری خواستههایش را به تعویق بیندازد و بتواند
بهطور بهنجار در جامعه زندگی کند. به عنوان مثال بتواند جلوی انگیزشی که
باعث میشود فرد مال دیگری را تصاحب کند بگیرد و در عوض آن را خریداری کند
(Schacter,2011:126) ایگو ساختاری از سازوکار شخصیت است که شامل عملکردهای
دفاعی، دریافتی، ادراکی و اجرایی میشود. خودآگاهی در ایگو جای دارد در
حالی که تمام فعالیتهای ایگو خودآگاه نیستند. در ابتدا فروید از لفظ ایگو
برای اینکه احساس خودیت را نشان دهد استفاده میکرد ولی بعداً آن را تغییر
دارد تا به معنای طیفی از فعالیتهای روانی از جمله قضاوت، تحمل کردن،
سنجیدن با واقعیت، کنترل کردن، برنامهریزی، دفاع، فرآوری اطلاعات، کارکرد
عقلانی و حافظه شود(Snowden,2006: 105) ایگو تشخیص میدهد چه چیزی واقعیت
دارد. ایگو به ما کمک میکند که به افکارمان انسجام بدهیم و معنای آنها را
و جهان اطرافمان را درک کنیم (Ibid:107) ایگو بخشی از نهاد است که مستقیماً
تحت تأثیر جهان خارجی قرار دارد. .... ایگو نمایندهٔ بخشی از روان است که
آن را حس مشترک (عقل سلیم) و خرد مینامیم بر خلاف نهاد که محل احساسات
اولیه است. حالت ایگو نسبت به نهاد شبیه حالت راکب و مرکوب است که همیشه
بنهاد مواظب قدرت بیشتر مرکب خود باشد و آن را رام نگه دارد با این تفاوت
که اسبسوار این کار را با قدرت خودش انجام میدهد ولی ایگو نیروهای
بخشهای دیگری را برای این کار قرض میگیرد(Sigmund,1933: 110-111)وضع ایگو
از این هم پیچیدهتر است زیرا در حقیقت سه ارباب دارد: جهان خارج، نهاد و
سوپرایگو وظیفهاش آن است که بین غرایز بدوی و واقعیت موازنه برقرار کند،
در حالی که رضایت نهاد و سوپرایگو را برآورده میسازد. نگرانی اصلیاش
محافظت از شخص است و اجازه میدهد برخی از تمناهای نهاد بیان محقق شوند،
ولی تنها زمانی که پیامد آن اعمال ناچیز است. «بدین سبب ایگو که امیال خود
را از نهاد میگیرد و وسط سوپرایگو محدود میشود و توسط واقعیت پسزده
میشود، در برآوردن هماهنگی بین نیروها و تأثیراتی که بر و در آن اثرگذارند
تقلا میکند.» و به سادگی «دچار اضطراب میشود - اضطراب واقعیت که مربوط به
جهان خارج است، اضطراب اخلاقی که از سوپر ایگو مینهاد و اضطراب رواننژندی
که از قدرت امیال و احساسات نهاد به آن وارد میشود(Ibid:111)
فراخود یا سوپرایگو مسئول درونیکردن قواعد فرهنگی است و معمولاً توسط
اعمال تأثیر والدین صورت میپذیرد. فروید نهاده. سوپرایگو را از ترکیب
مفاهیم پیشین ایگو - نهادهال و «یک انرژی روانی مخصوص که بررسی میکند که
ایگو - نهادهآن به ارضای خودشیفتهگانه برسد… که ما به آن وجدان میگوییم»
برای فروید «جاینشینی سوپرایگو بدین صورت توصیف میشود که یک مورد از
همانندسازی با الگوی والد صورت میپذیرد.» هنگامی که چنانکه رشد ادامه
مییابد «سوپرایگو تأثیر آنهایی که پا در جای والدین گذاشتند (مانند معلمین
و افرادی که الگوی دیگران قرار میگیرند را نیز در خود میپذیرد».
بر این اساس، سوپرایگوی یک کودک، در حقیقت از الگوی والدین خود صورت
نمیگیرد، بلکه از الگوی سوپرایگوی والدین خود صورت میپذیرد. محتوایی که
آن را پر میکند همان است و اسباب امتداد سنت و تمام قضاوتهایی میشود که
در طی زمان مقاومت کردهاند و از بین نرفتهاند و خود را نسل اندر نسل
انتشار دادهاند.
سوپرایگو کمالگرا است او قسمتی از ساختار شخصیتی را شکل میدهد که بیشتر
ولی نه تماماً ناخودآگاه است که شامل ایگونهادهآلهای فرد، هدفهای معنوی
و قسمتی از روان که به آن وجدان گفته میشود که تمایلات، فانتزیها،
احساسات و اعمال فرد را نقد میکند و جلوی آنها را میگیرد. «سوپرایگو نوعی
از وجدان است که اعمالی که از نظرش خلاف هستند را با احساس گناه مؤاخذه
میکند؛ مثلاً اگر شخص رابطهای خارج از ازدواجش با کسی داشته باشد.
سوپرایگو در تضاد با نهاد کار میکند. سوپرایگو تمام تلاشش این است که خود
را با هنجارهای اجتماعی تطبیق دهد در حالی که نهاد تنها ارضای آنی
میخواهد. سوپرایگو احساس درست و غلط و وجدان ما را کنترل میکند. او به ما
کمک میکند تا رفتارمان مورد قبول اجتماع واقع شود.
خواستههای سوپرایگو معمولاً در تضاد با نهاد قرار دارد و از آن جهت ایگو
گاهی برای میانجیگری بین آندو به مشکل برمیخورد(Ibid:111)
میکانیسم های دفاعی
اکثر انسان ها تمایل دارند که مورد توجه دیگران باشند. به همین
منظور و بنابر حس خود دوستی با توسل جستن به شیوه های مختلف سعی می کنند به
نحو شایسته ای ابراز وجود نمایند. تعریف و تمجید از قابلیت ها و توانایی
های خود، به رخ کشیدن موقعیت و جایگاه خویشتن، تبرئه نمودن خود، مقصر جلوه
دادن دیگران، نسبت دادن کارها و رفتارهای ناشایست خود به دیگران و از این
قبیل، مسائلی هستند که در زندگی روزمره، فراوان به چشم می خورند. این گونه
اعمال که برای دفاع از خود به کار برده می شوند، همان «میکانیسم های دفاعی»
هستند.
این میکانیسم ها که میکانیسم های سازشی هم گفته می شوند باعث سازگاری و
تطبیق شخص با مشکلات اجتماعی و محیطی می شوند. فروید شخصیت انسان را شامل
«نهاد» ، «خود» و «فراخود» می دانست و «من» را سطحی از شخصیت توصیف می کرد
که کوشش می کند تا بین خواسته های نهاد و عالم خارج میانجی شود. اما واقیعت
این است که «من» به عنوان سطح خود آگاه شخصیت، هسته اصلی شخصیت به شمار می
نهاد و اگر مورد تهدید و شکست واقع شود، موازنه شخصیت به هم می خورد. بنابر
این تهدید «من» ارزش و کفایت هستۀ مرکزی شخصیت است و برای حفظ آن و جواب
گوی از به هم خوردن موازنه شخصیت بنهاد فعالیت هایی از جمله میکانیسم های
روانی انجام شود.
میکانیسم های دفاعی انسان اکتسابی بوده، برای سازش با آسیب روانی ، اظطراب
و جلوگیری از بی ارزش شدن «من» طرح ریزی شده اند، در سطحه بالنسبه خود به
خود و به صورت عادت عمل می کنند و عموماً شامل خود فریبی و تحریف واقعیت،
هستند. (آزاد ۳۷۴:۱۲۰)
مهم ترین نوع میکانیسم های دفاعی عباراتند از:
1- سرکوب یا واپس زنی فروید این میکانیسم را یکی از مهترین و رایج ترین ساز
و کار دفاعی معرفی می کند. در این میکانیسم، خاطرات، افکار، ادراکات و
احساسات تهدید کننده و نامطلوب به طور فعال از هوشیاری رانده شده و یا از
قلمرو آن دور نگاه داشته می شوند.
2- دلیل تراشی در این میکانیسم شخص تلاش می کند با ارائه توضیحات و دلایل
کاملاً منطقی، به توجه نظرات، اعتقادات یا رفتارهایی در خود بپردازد که
برای دیگران یا خودش پذیرفتنی نیستند.
3- واپسروی شنهاد یکی از پیچیده ترین میکانیسم های دفاعی «واپسروی» باشد و
آن عبارت است از بازگشتی موقت به حالت پیشین روانی که صرفا در خیال صورت
نمی پذیرد بلکه دوباره زیسته می-شود. واپسروی می تواند بازگشت به تجربه ای
دردناک یا خوشایند باشد. این فرایند از آن رو میکانیسم دفاعی قلمداد می شود
که افکار ما را از دشواری موجود دور می سازد.
4- اجتناب دوری کردن از افراد یا موقیعت های که می توانند با تحریک بعضی
تجارب یا احساسات ناخودآگاه به بیان دقیق تر، سرکوب شده-ما را دچار اضطراب
کنند.
همان طور که گفته شد، میکانیسم های دفاعی پیوندی عمیق و محکمی با ناکامی و
اضطراب دارد. فرایندی که فرد با توسل به آن واقعیت را تحریف می کند تا
اضطراب یا دیگر احساسات ناخوشایند را کاهش دهد یا از بین ببرد. واکنش افراد
در مقابل ناکامی بسیار متفاوت است؛ زیرا عوامل ناکام کننده و شخصیت فرد
ناکام شونده دامنۀ بسیار گسترده ای دارند. موقیعت های ناکام کننده ظهور سد
یا مانع در مقابل خواستۀ افراد را موجب می شوند و فرد را دچار تعارض روانی
یا فشار روانی می کنند. در اثر این تعارضات روحی و روانی، انسان ها برای
رهایی و عبور از این سدها و موانع دست به واکنش می زنند که در اکثر
مواقع پاسخ و واکنش افراد ناکام، پرخاشگری، سرکوب خاطرات و ... است. هر چند
ممکن است برخی افراد دیگر حالت منفعلانه به خود گرفته و دچار حالت یأس،
سرخوردگی و افسردگی گردند.
خلاصۀ داستان
یکی از جواسیس برای خلیفه مصر خبر آورد که شاه موصِل کنیزکی بس زیبا دارد
که در دنیا نظیر ندارد. خلیفه فوراً پهلوانی را همراه سپاهی گران به سوی
موصل فرستاد تا کنیزک را نزد او آورند. پهلوان شهر موصل را محاصره کرد و یک
هفته آن را درهم کوبید تا بلاخره شاه موصل از درِ تسلیم درآمد و به پهلوان
پیغام داد که هرچی خواهی به تو دهم. پهلوان گفت خلیفه مصر فلان کنیزک را از
تو خواسته است. شاه موصل بلافاصله کنیزک را بدو سپرد و غائله فیصله یافت.
پهلوان که مفتون زیبایی و طنازی کنیزک شده بود در یک فرصت مناسب در خیمه ای
با او همبستر شد. و در همان لحظه ناگهان هیاهوی لشکر شنید. سبب هیاهوی این
بود که شیری خشمگین به افراد لشکر یورش آورده بود. پهلوان بلافاصله شمشیری
به دست گرفت و برهنه بیرون دوید و با شیر درگیر شد و با ضربتی جانانه سر آن
حیوان را دو نیمه کرد و چون به خیمه برگشت نرینگی او همچنان قائم و ناخفته
بود. و کنیزک قوّت مردانگی او را تحسین کرد. به هر تقدیر پهلوان کنیزک را
به مصر آورد و به خلیفه تحویل داد ولی پیش از آن کنیزک را سوگند داده بود
که در باره چیزی به خلیفه نگوید. خلیفه که اخگر شهوتش زبانه می کشید با
کنیزک همبستر شد. ولی در همان لحظه از زیر حصیر اتاق خِش خِش موشی به گوش
رسید. خلیفه خیال کرد که ماری زهرآگین می خزد، از اینرو هول و هراسی بدو
دست داد و شهوتش بکلی رمید. کنیزک وقتی این صحنه را دید یاد شجاعت و
مردانگی پهلوان افتاد و سخت خنده اش گرفت. خلیفه به خندۀ نابهنگام کنیزک
ظنین شد، ولی خندۀ کنیزک هم بند نمی آمد. خشم دیوانه واری بر خلیفه غالب
آمد و شتابان شمشیری برآهیخت و با لحنی تهدیدآمیز گفت: ای کنیزک یا سبب
خنده ات را می گویی و یا با این شمشیر دو نیمه ات می کنم!
کنیزک چاره ای جز افشای راز نداشت. پس ماجرایی که میان خود و پهلوان گذشته
بود به تفصیل بازگفت.
خلیفه بعد از شنیدن سبب خندۀ کنیزک به خود آمد. و تصمیم می گیرد نتها آن
پهلوان را سیاست نکند بلکه کنیزک را هم به عقد او درآورد.به شرط آن که
کنیزک عیب خلیفه را پوشیده دارد و بر کسی چیزی نگوید. سپس خلیفه، پهلوان را
نزد خود می طلبد و بهانه ای می تراشد و می گوید که همسرم از حضور این کنیزک
در قصرم ناراحت و پریشان است او را به عقد تو در می آورم.
تحلیل روان کاوانۀ حکایت
ادبیات و کار ادبیات جهان سازی است، هر شاعر و نویسنده بزرگ در
آثارشان دست به جهانی سازی می زنند. مولانا در مثنوی و آثار دیگرش دست به
جهان سازی و جهان پریشی می زند که در این جهان برساخته در داستان های مثنوی
و آثار دیگرش با ناخودآگاه خودش مواجه شود که در حالت عادی با این ساحت
مواجه شده نمی تواند. ناخودآگاه ساحت خطرناک وجود انسان ها است. و میکانیسم
های دفاعی روش ها و تکنیک های به دست ما می دهد که مانع بروز ناخودآگاه ما
می شود. اگر ما از خطر این ساحت عبور کنیم موانع دیگری مانند: دین، عقنهاد،
جامعه، خانواده،... سد راه ما می شود. چانکه خواهد آمد با توسل به دو
میکانیسم دفاعی سرکوب و دلیل تراشی این حکایت تحلیل شده است.
سرکوب یا واپس زنی
فروید ذهن انسان را به سه سطح اصلی تقسیم بندی کرده است: خودآگاه ، نیمه
خودآگاه و ناخودآگاه . ناخودآگاه شامل همه غریزه ها و امیالی است که واپس
زده شده است و در حوزه آگاهی نیست. نیروهای خودآگاه بیشتر اعمال و احساسات
فرد را بر انگیخته می کند.
سرکوب یکی از ابتدایی ترین و رایج ترین میکانیسم های دفاعی است که بیمار در
مواقع اضطرب انگیز به آن متوسل می شود. «سرکوب با برگشت ناپذیر کردن
واقعیات افکار، امیال و خاطرات، ناخودآگاه را به وجود می-آورد. موفقیت
فرآیند نقد روانکاوانه نیز به شناخت فرآیند سرکوب بستگی دارد».(گرین و
لبیهان، ۱۳۸۳:۲۲۳-۲۲۶) این فرآیند با فشاری آگاهانه صورت می گیرد و فروید
از طریق مطالعۀ کوشش بیماران برای مخفی کردن حالت های درونی خود، از قبیل
سکوت کردن، طفره رفتن و عوض کردن مطالب، که در واقع راهی برای پنهان کردن
اضطراب آن ها بود، پی به میکانیسم واپس زنی برد. در جریان روان درمانی، وی
متوجه شده بود که بعضی رویدادهای گذشته بیمار برای او اضطراب انگیز است و
بیمار سعی می کند تا حتی الامکان آن ها را به خاطر نیاورد.(کریمی، ۱۳۸۸:۷۱)
در حکایت «صفت کردن مرد غماز و نمودن صورت کنیزک مصور در کاغذ و عاشق شدن
خلیفه مصر و فرستادن خلیفه امیری را با سپاه گران به در موصل، و قتل و
ویرانی بسیار کردن بهر این غرض»، خلیفه مصر که بر قدرت و حمیت خویش مغرور
بود، هوس کنیز زیبای را می کند که نظیرش را هیچ گاهی ندیده بود وی برای
وصلت با این کنیزک مه رو از هیچ نوع ظلم و خون ریزی دریغ نکرد. زماینکه
موعد وصلت با آن کنیزک می رسد از قضا در حین جماع با وی صدای خِش خِش موش
ترس سنگینی در دل خلیفه ایجاد می کند و مردانگی اش فروکش می کند. ضعف و
سستی خلیفه که ناشی از ترس بود، سبب خندیدن قاه قاه کنیزک می-شود و کنیزک
به یاد مردانگی آن پهلوان می افتد که شیری را کشت اما آلتش هم چنان قائم
بود. خنده دیوانه-وار کنیزک پرده راز شب زفاف او با پهلوان را دریده و از
ماجرای شب زفاف آن ها آگاه می شود و خلیفه تحت تاثیر شجاعت و نرینگی پهلوان
رفته و احساس حقارت برایش دست می دهد. غرور و مردانگی خلیفه شدیداً آسیب می
بیند، وجود کنیزک یادآور ضعف و ناتوانی و حقارت او در مقابل پهلوان است و
خلیفه با توسل به میکانیسم سرکوب کوشش می کند تا افکار و تجارب حقارت آمیز،
ناتوانی، ضعف و سستی قوای جنسی خود را به ضمیر ناخودآگاه خود بفرستد و بدین
ترتیب سرکوبی ظاهراً سبب فراموشی خاطره حقیر شدن خلیفه خواهد شده است.
دلیل تراشی
این میکانیسم برای حل درگیری های هیجانی و کاهش استرس به کار می
رود. در این میکانیسم شخص کوشش می کند تا با استدلال های پذیرفتنی، رفتار و
احساسات غیر موجه و توجه ناپذیر خود را توجیه نمنهاد. چنانکه در داستان
گذشت، خلیفه مصر با توسل به میکانیسم دلیل تراشی کنیزک را برای پهلوان
واگذار می-کند. خلیفه با این دلیل تراشی که کنیزک مال من نبود ولی من او را
با زور شمشیر و به قیمت ویرانی شهر موصل و گرفتن جان بی گناهان بدست آوردم؛
من به ناموس دیگری دست درازی کردم فلهذا این که پهلوان به ناموس من تعدی
کرده کیفر گناهان خودم است. در حالی که ناتوانی و ضعف قوای جنسی خلیفه باعث
سرافگندگی و تحقیر شدن او شده بود و از این که مردانگی او در مقایسه با
پهلوان ناچیز بود برای او شرم آور و حقارت آمیز بود. بدین جهت خلیفه با
آوردن این دلیل که گویا همسرم از وجود کنیزک ناخوشنود است و این امر سبب
ناراحتی او شده است؛ پس او را به پهلوان می بخشد. در این قسمت داستان ما
متوجه می شویم که میکانیسم دفاعی برای ترک کردن کنیزک است و این «من» وارد
شده بود که خلیفه را وادار به اتخاذ میکانیسم دفاعی کرده است.
منابع
1. آزاد، حسین. 1374. آسیب شناسی روانی، تهران: انتشارات بعثت.
2. پاینده، حسین. 1392. نظریه های نقد ادبی معاصر. چ 2. تهران: نگاه امروز
3. پورنامداریان، تقی. 1368. رمز و داستان های رمزی در ادب فارسی. چ 3.
تهران: آگاه
4. رید، هربرت. 1371. معنی هنر. ترجمۀ نجف دریابندری. چ 4. شرکت سهامی کتاب
های جیبی با همکاری انتشارات کبیر.
5. زمانی، کریم. 1381. شرح جامع مثنوی معنوی. چ 53. جلد 5. تهران: اطلاعات.
6. فروید، انا. 1399. من و ساز کار های دفاعی. ترجمۀ محمد علی خواه. چ 7.
تهران: نشر مرکز.
7. کریمی، یوسف. 1388. روانشناسی شخصیت. تهران: ویرایش.
8. گرین، کیت و لبیهان، جیل. 1383. درس نامۀ نظریه و نقد ادبی. ترجمۀ لیلا
بهرانی محمدی. تهران: روزگار.
9. گنجی، حمزه. 1387. روان شناسی عمومی. تهران بعثت.
10. مولوی، جلال الدین محمد بن محمد، 604_672، مثنوی معنوی. تهران: بیهق
کتاب.
11. Noam, Gil G; Hauser, Stuart T. ; Santostefano, Sebastiano; Garrison,
William; Jacobson, Alan M. ; Powers, Sally I. ; Mead, Merrill (February
1984). "Ego Development and Psychopathology: A Study of Hospitalized
Adolescents". Child Development. Blackwell Publishing on behalf of the
Society for Research in Child Development. 55 (1): 189–194.
doi:10.1111/j.1467-8624.1984.tb00283.x.
12. Rycroft, Charles (1968). A Critical Dictionary of Psychoanalysis.
Basic Books.
13. Schacter, Gilbert, Wegner, Daniel (2011). Psychology (1. publ. , 3.
print. ed.). Cambridge: WorthPublishers. ISBN 978-1-429-24107-6.
14. Sigmund Freud (1933), New Introductory Lectures on Psychoanalysis.
pp. 105–6
15. Snowden, Ruth (2006). Teach Yourself Freud. McGraw-Hill. pp.
105–107. ISBN
|