تو محورِ جانی و جهان از توست
روح زتن خالی و درمان از توست
کایینات از تو گویند و زتو ارواح
در جان نگنجد که جانان از توست
پادشاه روحِ ی و هزار هزار بیعت
اماده در کمین ، الی فرمان از توست
سرود لوح محفوظ به تکرار گویند
جهان بر تو بیگانه ولی مرجان از توست
اینکه تقدیر نخواست و که تدبیر نشد
بیهوده نشود سهم ِ اونکه ارمان ازتوست
تن به تقدیر مده! با خیالش بهِ جانا
سر به سجده بنه چونکه آسمان از توست |