آه، خوابم گم، خطابم گم، خدایم گم شده
راه تاریک است پندارم که پایم گم شده
نشنود خوشبختی از این بعد فریاد مرا
در میان حجم خاموشی صدایم گم شده
با دل بیمار، در پندار میگویم که آه…
کج شده گام زمان و لحظه هایم گم شده
نقش بربادی نشسته روی سقف خانهام
شهر رفته در سیاهی، روستایم گم شده
ساعت ما را که برگشتاند بر صفرِ زمان؟
رعد آمد تار و پودم با ردایم گم شده
از مسیر خواب بگذر تو هوای تازه شو
سهرهی الهام من روح رهایم گم شده
صنم عنبرین |