۱. مقدمه
طرح مسأله
این پایاننامۀ تیزس دوکتورا به بررسی در تاریخ معاصر افغانستان
میپردازد که در این مرحلۀ کشور، افغانستان استقلال سیاسی خود را به دست
آورد و اصلاحات در بخشهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی را روی دست
گرفت. نویسنده در این اثر علمی خویش به بررسی روابط میان دو کشور افغانستان
و آلمان بین سالهای ۱۹۱۹ و ۱۹۲۹ پرداخته است. این موضوع و دورۀ حاکمیت شاه
امانالله به خاطری انتخاب شده است، زیرا برای حکومت افغانستان بعد از عقد
معاهدات راولپندی ۱۹۱۹ و کابل ۱۹۲۱ این امکان به وجود آمد که سیاست خارجی
مستقلی را سوا از بریتانیای کبیر ایجاد کند و بدین ترتیب، کشور را از
وابستگی دیپلوماتیک رهایی بخشد.
هدف واضح حکومت افغانستان به رهبری شاه امانالله این بود که افغانستان
روابط مستقل و دوستانه با تمام ملل جهان داشته باشد. وی به منظور عصریسازی
و کنار زدن عقبماندگی در کشور به این عقیده بود که باید به خاطر حفظ
استقلال در کشور با یک قدرت اروپایی ارتباط برقرار کند که در اختلافهای
انگلستان و روسیه بر سر منافع و اهدافشان دخیل نباشد.
به اساس این حقیقت که بعد از به دست آوردن استقلال در آینده هم خطر حمله
انگلیس، افغانستان را تهدید میکرد، افغانستان هدف دیگری را در پیش گرفت.
آرزو عبارت بود از ایجاد روابط دیپلوماتیک با قدرتهای صنعتی و پیشرفتۀ
اروپایی به جز بریتانیای کبیر و فرانسه. با ایجاد این روابط، حکومت این
کشور در نظر داشت تا تجهیزات نظامیاش را ارتقا داده و چنان قدرتمند شود
که بتواند در مقابل حملات کشور بریتانیای کبیر ایستادگی کند.
یکی از خواستهای اصلی شاه امانالله این بود که سرمایههای خارجی را جهت
تمویل برنامههای اقتصادیاش جذب کند. حکومت او در این راستا ترجیح داد که
از «کشورهای سومی» درخواست کمک و همکاری کند. حکومت افغانستان به این نظر
بود که این کشورها به استقلال ملی کشور صدمه نمیرسانند و به همین دلیل
روابط نزدیک اقتصادی با این کشورها عواقب منفی سیاسی برای افغانستان در پی
نخواهد داشت. بنا بر این، حکومت افغانستان کشور آلمان را به عنوان قدرت سوم
تلقی کرد. در افغانستان در این راستا نظریات گسترده پخش گردید که آلمان را
بهترین دوست برای جهان اسلام تلقی میکردند. زیرا کشور آلمان در جریان جنگ
جهانی اول دوشادوش ترکیه با مخالفان جنگیده بود و هیچ کشور اسلامی را اشغال
نکرده بود.
از جانب دیگر، از نظر حکومت افغانستان، آلمان یک کشور بسیار پیشرفته صنعتی
و دارای درجۀ بلند تمدن بود. برعلاوه قراردادهای صلح بعد از جنگ جهانی اول،
ظاهراً این موضوع را تضمین میکرد که آلمان دیگر حق مستعمره کردن کشورها را
ندارد.
در این اثر علمی، اولین تلاشها به خرج داده شده است تا روابط دولتهای
افغانستان و آلمان بین سالهای ۱۹۱۹ تا ۱۹۲۹ در بخشهای سیاسی، اقتصادی و
فرهنگی به نمایش گذاشته شود و به وسیلۀ منابع موثق، بیشتر از پیش مورد
تحقیق قرار گیرد. به همین دلیل در این رساله بیشتر سعی شده تا جایگاه
روابط افغانستان و آلمان در دهۀ ۲۰ در تاریخ معاصرافغانستان تحلیل گردد. در
این اثر، نه تنها از اسناد آرشیفهای متعدد، بلکه از منابع ثانوی نیز
استفاده به عمل آمده است.
در این اثر از منابع مختلف و مهم آلمانی از جمله آرشیف فدرال، شعبه پوتسدام
و آرشیف سیاسی وزارت خارجه در بُن که تا کنون تنها قسمـــــاً در منابع
ثانوی مانند آثار افـــرادی چون ای. کیرش ایزن (I. Kircheisen) و اف. گروبا
(F. Grobba) استفاده شده است. این مأخذ اجازه میدهد که فعالیتهای
دیپلوماتیک آلمان در افغانستان و روابط افغانستان و آلمان در کل و همچنان
با جزئیات آن مورد بررسی قرار گیرند. امکان داشت این منابع توسط اسنادی که
در آرشیف لندن و یا هم مسکو وجود دارد تکمیل گردد، ولی استفاده از آنها
برای نویسنده مقدور و ممکن نبود.
اسناد و مدارک در آرشیف وزارت امور خارجۀ افغانستان نیز مورد بررسی قرار
داده شده است. شرایط سیاسی داخلی آن زمان در وزارت خارجۀ افغانستان قسمی
بود که تحقیقات علمی وسیع امکانپذیر نبود. بیم آن میرود که در اثر تجدید
جنگ در کابل این منابع دیگر در اختیار قرار گرفته نتواند.
این دورۀ تاریخ معاصر افغانستان در منابع ثانوی بارها مورد تحقیق قرار
گرفته است، به ویژه در آثاری چون: ال. وی. ادامیک (L. W. Adamec) (۱۹۶۷،
۱۹۸۷، ۱۹۹۱) ال. بی. پولادا (L. B. Poullada) (۱۹۶۹ و ۱۹۷۳) و همچنین فو.
کورگن (V. Korgun) (۱۹۸۶). اسناد متذکرۀ موجود تصامیم اتخاذشدۀ همین دوره
را در کل تأئید میکند.
آثار علمی افرادی چون ای. کیرش ایزن (I. Kircheisen) (۱۹۶۴ و ۱۹۶۸)، بـــی.
زایفــــرت (B. Seifert) (۱۹۲۹) و جـــــی. شواگر (J. Schwager) (۱۹۳۲)– و
همچنین خاطرات گذشتۀ سفیر آلمان در کابل، فریتز گروبا (Fritz Groba)
(۱۹۶۷) که به آلمانی نگاشته شدهاند، قابل ذکر اند. این افراد با وجود
نگرشهای متفاوت، نه تنها شرایط افغانستان را در آن زمان ارایه و توضیح
میدارند، بلکه به بررسی روابط افغانستان و آلمان نیز پرداختهاند.
تحـــــت شــــرایط سیاســــی آن زمان که ای. کیرش ایزن (I. Kircheisen)
کتاب خویش را نوشت از سندهای سیاسی آرشیف فدرال وزارت امور خارجه در بُن و
منابع دیگری که به زبان فارسی نوشته شده، استفاده صورت نگردیده است.
موضوعاتی که در کتاب وی بیان شده است دارای توضیحات یکجانبه و دیدگاههای
متفاوت و دارای کاستیهایی نیز میباشد، زیرا نویسنده روابط آلمان با
افغانستان را به سیاست امپریالیستی آلمان ارتباط میدهد. (مترجم: خانم کیرش
ایزن در هنگام نوشتن این اثر خویش شهروند جمهوری دموکراتیک آلمان بود و به
همین نسبت به منابع آرشیف بن دسترسی نداشت).
تاریخنگاری در افغانستان هنوز گامهای نخستین را برمیدارد. در افغانستان
میتوان به ویژه از آثار تاریخی مؤرخین کشور میر غلاممحمد غبار (۱۹۷۹)،
عبدالوکیل پوپلزی (۱۹۸۵) استفاده به عمل آید.
به ویژه غبار (۱۸۹۷ تا ۱۹۷۸) به عنوان فرد معاصر، تا اندازهای علاقهمند
سیاست اصلاحی شاه امانالله بود و واقعات تاریخی را در هر یک از دورهها با
جزئیات بیان کرده است. وضعیت در کابل برای مؤلف متأسفانه امکان استفاده از
منابع انتشاریافتۀ افغانی را در آن زمان ناممکن میساخت. نویسنده با آگاهی
از این کمبودیها امیدوار است که در آینده پس از برقراری صلح و ثبات در
سرزمیناش، این امکان به میان آید تا منابعی استفادهناشدۀ افغانی نیز مورد
بررسی قرار گیرد.
نویسنده توانسته است این اثر را در همکاری و حمایت خستگیناپذیر دانشمندان
و مؤسسات آلمانی در آن کشور به اتمام رسانـــد. وی در قـــدم اول از
جنـــاب پروفیسور دوکتورها. پرایسلر (H. Preißler) به خاطر رهنمود خاصشان،
همچنین از آقای پروفیسور دوکتور پیاتزا (Piazza) و جناب دوکتور پ. ک. کوپل
من (P. K. Koppelmann)- در شهر لایپزیک آلمان به خاطر رهنمایی متعدد و
مباحثات پرثمرشان اظهار سپاسگزاری میکند. شایان تذکر است که نویسنده
برعلاوه از آرشیفهای نامبرده، از دفتر خدمات تبادلۀ اکادمیک آلمان (DAAD)
و همچنان ادارۀ محصلان خارجی در پوهنتون لایپزیک ابراز سپاس میکند. |