تلخ ام رفیق
دو سالِ پیوسته ست که تلخ ام
تلخی ای بود
با نیم جرعه ای امید
اینک چنان تلخ ام
که تریاک کنارش
به حلوا پهلو می زند
مرگ ترا بی درد
ما را بی تو
بی یار و یاوری
بیدار ، پُر مهر و جوانمرد
امروز
دیگر نه هوا همان هوا ست
نه آفتاب همان
چشم های من را
دودی تلخ
غباری تند
می سوزاند
عباس بزرگ
رفیق
معلم
واژگانِ دست آموزت
چند قرن دیگر
چشم براه آموزگاری مانند تو باشند
داستان
شعر
و همه ی متونِ زیبا
بی تو سوگوارانند
تلخ ام رفیق
تلخ
تلخ
تلخ
آرش آذیش
|