"تاریخ چند سال صحبت، برداشت، انتظار، کارکرد و نقش وی در افغانستان، دو
اشرف غنی را نشان میدهد.
۱- غنی افغان. کسی که چند سال از کودکی، مکتب ابتدائیه و عالی را در لوگر و
کابل دید وسه سال هم تدریس کرد.
۲- غنی امریکایی شده.
۱- اشرف احمدزی افغان
برداشت نگارنده این است که آنچه اشرف غنی احمدزی، در افغانستان
فرا گرفت، از سطح کتاب های مکتب فرا نرفت. آموخته هایش نه تنها فراختر نشد
بلکه آن اندکی را هم که فرا گرفته بود، به فراموشی سپرد و یا طی زمان با
اشتباهات در هم آمیخت.آنچه اگر از نشریات فارسی در بیروت که هنگام تحصیل وی
اندک نبود، دیده باشد، احتمال دارد، شوقی، لحظه یی بوده و فاقد مطالعۀ
منسجم.
در چنین موقعیتی اشرف غنی احمدزی تنها نبود و نیست. اگر قرار باشد به کار
ویژه یی در این زمینه توجه شود و نتیجۀ تحقیقی فراهم آید، کسان بیشماری را
توان سراغ کرد که سرنوشت مشابه داشته اند. اما در مقابل کسانی را هم اندک
نداریم که اگر روانۀ تحصیل به بیروت- لبنان، کشورهای اروپایی و یا امریکا
و... شده اند، طی مطالعۀ مداوم وانس با زبان مادری، اندوخته های پیشین را
غنا بخشیده اند. به یاد می آورم دو شخصیت دانشمند، جنید شریف و شجاعی را که
نخستین در بیروت همزمان با احمدزی درس میخواند و شجاعی در آلمان تحصیل کرده
بود. آنها اسیستانت استاد آگاه و با مطالعه سید بهأالدین مجروح، استاد
مضمون فلسفۀ ما بودند.استاد جنید شریف همراه یک تن از استادان مؤرخ هندی
نیز حضور میرسانید که تاریخ منطقه را تدریس میکرد. آنگونه که عادت برخی
محصلین بود، در حاشیۀ درس، به بحث و صحبت های حاشیه یی، شاید ابراز معلومات
خود و یا جست وجوی بیشتر موضوع حتا خارج از مبحث می پرداختند. با گذشت زمان
به یاد می آورم دانش آن دو استاد، اطلاع شان را پیرامون ادبیات، شعر،
فلسفه، تاریخ و آنروزی را هم به یاد می آورم که استاد مجروح وهر دو
اسیستانت، نمیتوانستند برای تدریس به صنف ما بیایند، پس از اشرف احمدزی
خواهش شده بود که محصلین را مصروف بسازد. آنچه یادمانی شد و اینجا از آن می
آورم، سخنان بی ربط اما گونۀ سیر کردن های غنی بود به سوی محصلین که وی
آنرا شاید فیسلوفانه می پنداشت.
این کمبود وی از آنجا ناشی شد که مرحلۀ دیگری از زنده گی برایش آغوش گشوده
بود.
۲- اشرف غنی امریکایی
وقتی این جوان منظور نظر در بیروت در یک دانشگاه معروف امریکایی
درس خواند، ازدواج کرد وصاحب فرزندانی شد، افزون بر نیاز درس روزمره، فضای
خانواده نیز از او می طلبید که انگلیسی صحبت کند. حدود سه سالی را هم که
دانشگاه کابل در علوم بشری تدریس میکرد، از جمله کسانی نبود که در نشریات
دانشگاه و یا نشریۀ ادب فاکولتۀ ادبیات وعلوم بشری مقاله و نوشتۀ تخصصی،
جدی وچشمگیر از وی روی انتشار دیده باشد. در ایام تعطیل دانشگاه نیز روانۀ
خارج بود. رفتن به امریکا، درس، کار همه وهمه از وی انسانی بار آورد که با
انتشار نوشته هایش به زبان انگلیسی خواننده داشت و اگردر برنامه های
رادیویی پیرامون تهاجم شوروی چیزی میگفت، انبوه مواد مورد نیاز، روزانه در
امریکا در اختیار وی بود. این اشرف غنی دارندۀ همسری که امریکایی شد،
همچنان فرزندان امریکایی مانند همسرش هیچکدام به زبان فارسی ویا پشتو هم
بلد نبودند، خودش کارمند امریکایی مؤسسات آموزشی و یا کارمند در بانک
جهانی، از آنچه در بیروت وامریکا فرا گرفته بود وشخصیت ذهنی واحساسات او را
شکل داده بود، بهره میگرفت. در این زمینه گفتنی است که اگر شخصیت سازی های
مورد نیاز دپلوماسی و آماده سازی افراد برای گماشتن به کارهای مهم واز جمله
به حکومتداری را هم در نظر بگیریم با توجه به آنچه در امریکا و به عنوان یک
امریکایی ایفا میکرد، اگرتهمت "دومین مغز متفکر" اهانت به اهل تفکر بیابیم،
در پذیرش گوشه ها و یا بخشی ازاین سخن جای تردید نتواند بماند که از کارلوس
پسکوال از نهاد بروکینگز یک تن ازدوستان احمدزی در بارۀ وی پیشتز آوردیم:
"عقل، استعداد و ظرفیت فوق العاده غنی باعث میشود وی دبیر کل سازمان ملل
متحد پس از کوفی عنان باشد.[۱۰]"
تصور میشود، غنی میتوانست با خاستگاه افغانستانی اما امریکایی شده اش، در
انجام آن ماموریت در ملل متحد، موفق باشد. تا آنجا که میدانیم عهده دار
بودن آن سمت در ملل متحد دشوار نیست. در کنار نظارت بر کمیته های مختلف،
رئیس ملل متحد، در بحرانی ترین اوضاع، بر فیصلۀ و یا نتیجۀ سازشهای
زورمندان جهانی صحه میگذارد. حتی اگر کوفی عنان می بود که جلوۀ کوچکی از
عدم همنوایی با تهاجم در عراق را نشان داد ولی مهر بر دهنش نهادند. اشرف
غنی هم برای وطنداران ما که با دیدن وی در آن مقام دل خوش میکردند، زمینۀ
دلخوشی بود و هم برای امریکایی ها و بهره گیری از اطلاعاتی که در امریکا
اندوخته بود.
اما وقتی پس از سپتمبر2001 و در چار چوب تصامیم ایالات متحدۀ امریکا و
علایق خودش رهسپار افغانستان شد، اندوخته هایش کمک کننده نشد و آنچه به
عنوان افغان انجام داد، بینی خود وهوادارانش را برید. چند نمونه از کمبود
او که زمینه های تمسخر را فراهم کرد، با توجه به ویژه گی زنده گی او کاملاً
طبیعی به نظر می آید..."
|