غرق ام درون برکه ی
گاه خوش آهنگ
و گاهی بی رنگ و تلخِ دقایق
تا انصراف بنفشه
به نفع شقایق
یا ائتلاف آتش و باد
و اتحاد موقت
میان خامشی و فریاد
هرچند گاه گاهی
پیوند ما
مثل رفاقت بیدی کوتوله
با نارون و ناجو
نا جور و نا برابر است
از تو
گزیر و گریز و گذار
به من
نا میسر است
مثل نیاز ممتد آدم
به آب
به خواب
به آفتاب
و سخاوت مندی اش
مثل مرگ
که سایه سان
برای افقی شدنم
هم راهی ام می کند معتاد ام
محتاج ام
به هرچه از تو بیاید
با تو از پله های واژه
تا بام شعر می رسم
و همین بهانه برای
ماندن من
برای بودن من
کافی ست…
آرش آذیش |