چند سطری در غم شریکی با قربانیان زمین لرزهٔ اخیر در جنوب و جنوب شرق کشور
پر از احساسم و اما قلم این را نمی داند
من همچون کوهِ دردم، دردهم این را نمی داند
پدر جان! دخترم پرسید، دیشب چون نخوابیدی؟
چه می دادم جوابش، دخترم این را نمی داند
که صدها دختری چون او به زیرِخاک شد دیشب
و بالا است شاید زین رقم این را نمی داند
غمی بالاتر از حدِ تصور می کند خوردم
کسی کو نیست او را درک غم این را نمی داند
گهی دستان آدم، گه طبیعت غرق در خون است
ولی بالا نشینِ محترم، این را نمی داند
همین حالا کسی بر فرق شیطان سنگ می کوبد
چه شیطانی؟ ولیکن عقل کم این را نمی داند
میان خطبه شیخی گفت این کارِ خداوند است
خدا را می کند او متهم، این را نمی داند
سرودن از غمِ مردم عبادت است بهرِ من
کسی کو می سراید از صنم این را نمی داند
ز سرحد کرده بیرونم، چنین غمهای بی سرحد
تبار آلوده های تازه دم این را نمی داند
شریف حکیم
جون ۲۰۲۲سدنی
|