روزگارغم آلودی است. سحرگاهان سر ازبالین برداشتن ودقایق کم و یا زیاد
بعدتر شنیدن و خواندن خبرهای جهان و وطن، بر بار اندوه ها و زخم ها می
افزاید. زیرا خبر ازفعال شدن بیشترفابریکه های سلاح سازی است، از گرانی
وافزایش روزانۀ مواد مورد ضرورت زنده گی، ازکشتن انسانها و آزار واذیتی که
در چهار گوشۀ دنیا پیهم دوره میکند. هنگامی که دروغ ودیده درایی مقصرین به
دنبال آن می آید، داستان نمک است وبر زخم انسان اندوهگین وزخمین ریختن.
در این میان انبوه انسانهایی را در نظر آوریم که از سالها به اینسو، نام
کشورشان در صدر نام هایی نشسته که در فساد، رشوت ستانی، خیانت سردستۀ
خیانتکاران حکومتی، حیف ومیل شدن پول فرستاده شد و مهاجرت های اندوهبار
و... بی همتا است. ازاین انسانها که تعدادی هم آرزومند بهبودی وضع استند،
به درد های شان زمانی بیشتر افزوده میشود که اوضاع برخلاف آرزو، مسیری را
می پیماید با ژرفتر شدن مشکلات. وقتی خبر روزانه شنیده میشود که در
افغانستان کار نیست، معاش نیست، گدایی دامن گسترده است، توان کمک به گدایان
نیست. مردم بیشتر ناگزیر به گریستن روی آورده اند. کودکان بیشمارمیمیرند،
دوا و امکان مداوای مریضان نیست. اما ملاهای طالبان چنان در ناز وکرشمه به
سر می برند که خلایق درد مند، نماز شکرانۀ زحمات اجتهادی وانتحاری آنها را
بخوانند. به اندازۀ ریش مولانا فیض الرحمن ریش بگذارند، زنان محصور
ومحصورترشوند تا میل جنسی طالب مهار شود! فرزندان طالبان پروروش یافته در
پاکستان که زبان پشتو را با لهجۀ پنجابی واندکی آشنا استند، در مرکز وشمال
کشور، بافارسی زبان مظلوم با گلوله سخن می گویند و پدران شان آن زبان را
غیر رسمی اعلان میکنند. وقتی در تداوم نسل کشی پیشینه وفرار دادن هندوهای
کشور، دستور کشتن هزاره ها و سایر ملیت ها عملی میشود ومسجد وخانقای دوراز
چارچوب باور طالبان آتش می گیرد...
جوانانی که راه غنی، محب ستانکزی وسایر خائنین را نپیموده و برای حفاظت وطن
تفنگ بر شانه نهاده وپولی برای خانواده ومادر بیمار تهیه میکردند وحالا
گلوله باران میشوند، حتی آنانی که دست شان به تفنگ وسنگ وچوبی برای زدن
جاهلان ستمگر نرسیده، مانند جوانان ونو جوانان بدخشانی، اندرابی وپنجشیری،
با ادعای مخالفت با دین الله وحشیانه به خاک وخون کشیده میشوند...
آری شنیدن این همه ستمگری و خبرهای تلخ و اندوهبار روزانه که تاب وتوان
میخواهد وچه بپذیریم ویا نه، برروان آدمی زخمی میگذارند؛ آنانی را در
نظرآوریم که در میان آتش بیداد جهالت، و تحقق نقشه های خائنانۀ بیگانگان در
افغانستان میسوزند.
با این همه ستمگری، ستم آنانی اندک نیست که از اوضاع وطن آگاه استند، می
بینند ومیدانند که کی ها چه میکنند وکی ها چه باری بر دوش دارند، با آنهم
خود را با آسمان وریسمان گویی مشغول میدارند.
مشغولیتی که سزاوارتأمل است.
|