تصورمیشود که سخن گفتن از مسائل ملی وقومی درافغانستان، در خفا میسر بوده
است. موازی با سخن گفتن جامع و پوست کنده از استبداد، از بیعدالتی، ازعوامل
فقر، انسان آزاریها وبازدارندۀ تحول وترقی...
همچنان در رابطه با دین ومذهب، انسانها از کودکی تا ایام مرگ، پارۀ از
پرسشها و چرا ها را در سینه نگهداشته ویا در محدوده های رازداران وهم
نظران مطرح کرده اند.
زیرا در ادبیات سیاسی، اجتماعی و مدارک پیشینه که پیرامون اوضاع جامعه
انتشارعلنی یافته اند، بحثی را نمیتوان در این حوزه یافت. اگر این تصور
درست باشد که نگارنده شکی بر آن ندارد، پس گفتنی ها در سینه ها، در خفا، در
میان افراد هم نظر وهمدرد تراکم نموده و برخی برای آن خروشگاه جسته اند. در
موجودیت این گفتنی های تراکم کرده و لانه یافته در سینه ها نیز حتی گمانه
زنی نیست. اگر با ورق گردانی نشریات مخفی، خاطره نگاری ها، جزوات و اعلامیه
های سیاسی متأثر از مسئلۀ قومی و ملی را می نگریم، این برداشت پذیرفتنی
میشود که با نبود فضای ابراز گفتنی های مورد نظر، افراد ویا نهادهای سیاسی
– فرهنگی به سوی فعالیت های مخفی روی آورده اند. درنهایت گواه حضور سایۀ
استبداد و ترس آفرینی ها و واکنشی علیه آن بوده ایم.
آنچه را دربرآیند کارکرد بالا می نگریم، یکی هم این است که جامعه از نیاز
متحول شدن، ازدسترسی به تعاظی افکار واندیشه، از پاسخگویی به چرا ها محروم
شده است. در حالیکه در هر دو زمینه چه قومی وچه مذهبی، کم نبوده اند کسانی
که حاضر شوند وبه بحث های خلاق، اصطکاک کمک کنندۀ برداشت ها بپردازند. اما
وقتی مردم یک جامعۀ در زیرادارۀ حکومت های قرار داشته اند که به چنان سیر
تحول نه اندیشیده بلکه در پرتو فضای خفقان آمیز به حیات حکومتگری ادامه
داده اند، افراد صاحب نظر وآماده شرکت در مباحثات رنج محرومیت کشیده اند.
بدون اینکه حضور افرادی را انکار ورزیم که با سلطۀ استبداد، سیاست جاری
غالب و حاکم را پسندیده و بحث های خلاق را مغایر حیات اجتماعی خود ارزیابی
کرده و ترجیح داده اند که درسایۀ حاکمیت استبدادی خوش بگذرانند.
واین یکی از مظاهر فرهنگی وسیاسی جوامعی است که از دسترسی به رشد شعور
سیاسی، نیل به ضوابط اجتماعی خردپذیرانه وعصری محروم بوده اند. تبعات آن هم
بیشتر زمانی وضاحت می یابد که مسائل پنهان نگهداشته شده، تابو شده و تراکم
کرده، روزنۀ ابراز حضور یافته اند. واضح است ویا سخن دیگر واضح شده است که
در همچو موارد، پای تهدید، توهین، هتک حرمت، تهمت، واتهام در میان آمده
است.
میخواهم بگویم که افغانستان شاهد چنین رفتار بوده است. اگرخونین ترین صحنه
های دل آزار را روزانه می نگریم ومیشنویم، نتیجۀ منطقی کارکرد چنان ضوابط
زیانبار و مبرا از فرهنگ تحمل پذیر است. هنگامی که توانمندی درونی جامعه
سیر نزول پیموده است، کارکرد ونقش نیروی بیرونی استفاده کننده نیز به سامان
نشسته است. افغانستان این نقش ویرانگر را نیز در چهره دارد.
یکی از مظاهر بسیار خونبار وضد انسانی کارکرد فاقد احترام و پرورش یافته در
دبیرستان استبداد، روی آورد به جنایت قومی است. قوم ویا اقوامی در چارچوب
نیازهای حاکمیت استبدادی، طرف سرزنش، نکوهیدن، نفرت گستری، تعصب بی محابا
قرار گرفته و "در چهار کتاب" کافرمعدوم الدم معرفی شده اند.
آنچه در بارۀ ملیت هزاره در افغانستان اِعمال میشود، برایند چنان رفتار
تاریخی- سیاسی وکارکرد نفرت زایی های پیشینه و برخاسته ازجهل جامع نیروی
کنونی دارندۀ سلاح وتوان مهار نشدۀ سرکوب است.
دراین راستا می نگریم جنایاتی که این اواخر روبه گسترش نهاده اند، پس از
تحویل گیری قدرت از سوی طالبان یک باره پیدا نشده اند. ما به قدر کافی از
پیشینه ها، اطلاع داریم که چهرۀ نسل کشی ظاهر شده بود. درچارچوب ستم
وناروایی ها و تلاش های عقب رونده برای تمام مردم افغانستان، اعم از هزاره،
ازبیک، پشتون، تاجیک ودیگران، عنصر طالبان وداعشی ها وهم اندیشان آنها،
بربنیاد برداشت غلط، هزاره ها را سزاوار آن دیده اند که از میان جامعه
برداشته شده و حضوری نداشته باشند. برای ابراز این سخن وبرداشت، فاکت ها
ومدارک متعدد هر روز در دسترس قرار میگیرد. مدارکی که واضح هدف نسل کشی
هزاره های وطن را در دستور کار قرار داده است.
دیروز طرح این نگرانی ها و انگشت نهادن بر حضورتبعیض، سلاح تهدید ویا اتهام
تفرقه افگن را از نیام بیرون می آورد. امروز که تبعیض های پیشین در مرحلۀ
تصفیه های قومی رسیده است، چرا از واقعیت موجود انکار شود؟
چرا با اهداف غلط، زیانبار غیر انسانی وآمیخته با جنایت مرزبندی نشود؟
چرا نظاره گر باید بود که خروشیدن بر اهداف نسلی کشی را حنجره وزبان هزاره
ها بردوش بگیرد؟
طالبان به زیان وطن، بیشتر از دیگران به نفع پاکستان مؤظف است. مردم همه
ملیت ها واقوام کشور را اسیر گرفته است. مانع رفع نیازهای همه میشود.
واقعیتی که واکنش ومخالفت همه را باید بر انگی
هر نوع اختلاف سیاسی، اختلاف عقیده یی، مذهبی هرکس ویا نهادی که با نهاد
های دارندۀ ترکیب قومی هزاره ها دارد، چرا مانع ابراز مخالفت با جنایت قومی
ونسل کشی شود؟
زمان آن فرار سیده که با توجه به این چرا ها، ادعای برادری، همدیگر پذیری و
جنایت ستیزی را در صحنۀ عمل نشان دهیم، ورنه با عنوان وصفات ذخیره ها و
خاموش های دردل موافق با جنایت ونسل کشی، کمایی کردن هویت، ننگ تاریخ است.
|