از واژه ، متنی
از مرمر ،پیکره ای
از طبل ، ترنگی
از انگور ، شرابی گوارا
از عاطفه ای انتزاعی
عشقی
بی قیامت چشم های نافذ ات
با هزار کن فیکون
شدنی نیست
بی تو آب و هوا
و همه ی عناصر
با قرارداد های قدیمی
تعریف نمی شوند
تو ابری نباشی
آسمان خواهی ببارد
خواهی نبارد
هوا هرچه می خواهد باشد
تابش ات
چون تموزی حاتم وار
جانم را می انبارد…
آرش آذیش |