فرو ریخت
نه چون آوار دیواری
یا تندیسی از سنگ و ساروج و گچ
که همچون « بودی ستوه»ی
تمام قامت
زنده و زیبا
دوشیزگی ای
که آبروی قوم و قبیله بود
ویران شد
نه همچون
بندی
کاریزی
به شکل شیئی که
به اشتهای فاتحان خوش است
آتش گرفت
شعله ور شد
خاکستر …
هم نوع نابرابر من بود
خواهر من بود…
و من
غیرت ام را
بر سینه ام
نشان افتخار مردانگی زدم
آرش آذيش |